آه فاطمه

بدون نظر »

عجب به عهد رسول خدا وفا کردند
فزون ز حد توان بر علی جفا کردند
به جای لاله و گل بار هیزم آوردند
شراره هدیه به ناموس کبریا کردند
هزار مرتبه خشم خدا بر آن امت
که قصد سوختن خانه خدا کردند
به جای مزد رسالت زدند فاطمه را
نه از خدا نه ز پیغمبرش حیا کردند
غلاف تیغ گواهی دهد که سنگدلان
چگونه فاطمه را از علی جدا کردند
چهار کودک معصوم در دل دشمن
به مادر و پدر از سوز دل دعا کردند
خدا گواست که از بیم آه فاطمه بود
اگر ز بازوی مولا طناب وا کردند
چه اتفاق عظیمی به پشت در رخ داد
چه شد که محسن شش ماهه را فدا کردند
علی ولی خدا را که جان احمد بود
پی رضایت شیطان دون رها کردند
خدا گواست قلم شرم می کند میثم
از اینکه شرح دهد با علی چه ها کردند
نخل میثم

گریه پیامبر(ص) هنگام وفات

بدون نظر »

شـیـخ طـوسـی بـه سـنـد مـعتبر از ابن عباس روایت کرده است که چون هنگام وفات حضرت رسـول صلی اللّه علیه وآله وسلّم شد آن قدر گریست که آب دیده اش بر محاسن مبارکش جـاری شـد گـفتند: یا رسول اللّه ! سبب گریه شما چیست ؟ فرمود: گریه می کنم برای فـرزنـدان خـود وآنچه نسبت به ایشان خواهند کرد بَدانِ امّت من بعد از من ، گویا می بینم فـاطـمه دختر خود را بر اوستم کرده باشند بعد از من واوندا کند که یا اَبَتاه ، واَحدی از امـت مـن اورا اعـانـت نـکـنـد؛ چـون فـاطـمـه عـلیـهاالسّلام این سخن را شنید گریست ، حضرت رسول صلی اللّه علیه وآله وسلّم فرمود که گریه مکن ای دختر من ، فاطمه علیهاالسّلام گفت : گریه نمی کنم برای آنچه بعد از توبا من خواهند کرد ولیکن می گریم از مفارقت تـویـا رسـول اللّه صـلی اللّه علیه وآله وسلّم . حضرت فرمود که بشارت باد ترا ای دخـتـر مـن کـه زود بـه مـن مـلحـق خـواهـی شـد وتـو اول کـسـی خـواهـی بـود کـه از اهل بیت من به من ملحق می شود
منتهی الامال

حجاب فاطمه علیهاالسّلام در برابر مرد نابینا

بدون نظر »

سـیـد فـضل اللّه راوندی در (نَوادر) روایت کرده از امیرالمؤ منین علیه السّلام که شخص ‍ نـابـیـنـائی اذن خـواسـت از حـضـرت فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام کـه داخـل خـانه شود، فاطمه علیهاالسّلام خود را از اومستور کرد، پیغمبر خدا صلی اللّه علیه وآله وسـلّم بـه فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام فـرمـود: بـه چـه سـبـب خـود را مـسـتـور کـردی وحال آنکه این مرد نابینا ترا نمی بیند؟ عرض کرد: اگر اومرا نمی بیند من اورا می بینم ، اگـر در پـرده نـباشم استشمام رایحه می نماید. پس حضرت فرمود: شهادت می دهم که توپاره تن من می باشی .
ونـیـز روایت کرده که روزی حضرت رسول صلی اللّه علیه وآله وسلم از اصحاب خود از حقیقت زن سؤ ال فرمود، اصحاب گفتند که زن عورت است ؛ فرمود در چه حالی زن به خدا نـزدیـکـتـر اسـت ؟ اصـحـاب جـواب نـتوانستند، چون فاطمه علیهاالسّلام این مطلب را شنید عـرض کرد که نزدیکترین حالات زن به خدا آن است که ملازم خانه خود باشد وبیرون از خانه نشود. حضرت فرمود: فاطمه پاره تن من است
منتهی الامال

آیه وَلَسـَوْفَ یـُعـْطیکَ ربُّکَ فَتَرْضی

بدون نظر »

ثـَعـْلَبـی از حـضـرت صـادق عـلیـه السـّلام روایـت کـرده اسـت کـه روزی حـضـرت رسـول صـلی اللّه علیه وآله وسلّم به خانه فاطمه علیهاالسّلام درآمد فاطمه را دید که جامه پوشیده از جُلهای شتر وبه دستهای خود آسیا می گردانید ودر آن حالت فرزند خود را شیر می داد، چون حضرت اورا بر آن حالت مشاهده کرد آب از دیده های مبارکش ‍ روان شد وفـرمـود: ای دخـتـر گـرامـی ! تـلخـی های دنیا را امروز بچش برای حلاوت های آخرت . پس فاطمه علیهاالسّلام گفت : یا رسول اللّه ! حمد می کنم خدا را بر نعمتهای اووشکر می کنم خدا را بر کرامتهای او؛ پس حق تعالی این آیه را فرستاد:
(وَلَسـَوْفَ یـُعـْطیکَ ربُّکَ فَتَرْضی )؛یعنی حق تعالی در قیامت آن قدر به تو خواهد داد که راضی شوی

اوّل همسایه را باید رسید وآخر خود را

بدون نظر »

وابـن بـابـویـه بـه سـنـد مـعـتبر از حضرت امام حسن علیه السّلام روایت کرده است که آن حـضـرت فـرمـود کـه در شـب جـمـعـه مـادرم فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام در مـحراب خود ایستاده ومشغول بندگی حق تعالی گردید وپیوسته در رکوع وسجود وقیام ودعا بود وتا صبح طـالع شـد شنیدم که پیوسته دعا می کرد از برای مؤ منین ومؤ منات وایشان را نام می برد ودعا برای ایشان بسیار می کرد واز برای خود دعائی نمی کرد، پس گفتم : ای مادر! چرا از بـرای خـود دعـا نـکـردی چـنـانکه از برای دیگران کردی ؟ فرمود: یا بُنَىَّ! الْجارُ ثُمَّ الدّار؛ ای پسرجان من ! اوّل همسایه را باید رسید وآخر خود را.
منتهی الامال

چادر نورانى ومسلمان شدن هشتاد یهودى

بدون نظر »

ابن شهر آشوب وقطب راوندى روایت کرده اند که روزى حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام مـحـتـاج بـه قرض شد وچادر حضرت فاطمه علیهاالسّلام را به نزد مرد یهودى که نامش زیـد بود رهن گذاشت وآن چادر از پشم بود وقدرى از جوبه قرض ‍ گرفت . پس یهودى آن چـادر را بـه خـانـه بـرد ودر حجره گذاشت ، چون شب شد زن یهودى به آن حجره درآمد نـورى از آن چـادر ساطع دید که تمام حجره را روشن کرده بود چون زن آن حالت غریب را مـشـاهـده کـرد بـه نـزد شـوهـر خـود رفـت وآنـچـه دیـده بـود نـقـل کـرد، پـس یـهـودى از اسـتـمـاع آن حـالت در تـعـجب شد وفراموش کرده بود که چادر حـضـرت فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام در آن خـانـه اسـت بـه سـرعـت شـتـافـت وداخل آن حجره شد که دید شعاع چادر آن خورشید فلک عِصْمت است که مانند بَدْر مُنیر خانه را روشـن کـرده اسـت ، یـهودى از مشاهده این حالت تعجبش زیاده شد پس ‍ یهودى وزنش به خانه خویشان خود دویدند وهشتاد نفر از ایشان را حاضر گردانیدند واز برکت شعاع چادر فاطمه علیهاالسّلام همگى به نور اسلام منوّر گردیدند

بحر طویل در مصیبت حضرت زهرا (س) از غلامرضا سازگار

بدون نظر »

شهر زیبای مدینه شده آبستن صد فتنه و بیداد که تا حشر به گردون رود از حنجره اهل ولا ناله و فریاد که در ازمنه دهر ندارد کسی این حق کشی و ظلم و ستم یاد
شرافت ز میان رفته قرار از دل و جان رفته گل آرزوی ملت اسلام به تاراج خزان رفته محمد که بود جان گرامی جهان ها ز جهان رفته
مدینه شده خاموش فضا گشته سیه پوش عجیب است که بعد از دو مه و نیم غدیر نبوی گشته فراموش در فتنه
شده باز و سقیفه شده آغاز، عدالت ز جفا خانه نشین گشته، بیدادگری سر به در آورده، مولای دو عالم شده بی یاور و در خانه در بسته گرفته ز الم زانوی غم در بر و بر غربت اسلام کشد از دل پر غصه خود آه که آتش زده با شعله فریاد درون ارض و سما را
**************
ادامه نوشتار »

شعری در مدح حضرت زهرا (س)

بدون نظر »

سلام ای ذکر خاص حق ثنایت
درود ای گفته احمد من فدایت
تو فرقانی تو یاسینی تو طاها تو
تو زهرایی تو زهرایی تو زهرا
تو حبل محکم حبل المتینی
امید رحمه للعالمینی
تو بسم الله سماواتت کتابند
تو خورشیدی و عالم آفتابند
جنان یک ذره از دامان باغت
جهان یک شعله از نور چراغت
ملک موج لطیفی از نگاهت
فلک گرد حقیر از گرد راهت
حیات عشق از خون حسینت
بلندی خاکبوس زینبینت
شرافت مستمند صبح خیزت
حیا تصویری از ظلّ کنیزت
نیایش سائل بیت گلینت
دعا را سجده بر خاک زمینت
مزار مخفی ات مخفی است در دل
سبک مغزان تو را خوانند در گل
**************
ادامه نوشتار »

اشعار درسوگ حضرت زهرا (س)

بدون نظر »

آتش زدن بـــه خانـــه ی مــولا بهانـــه بـود
مقصــود خصم کشتن بانوی خانـــه بـود
************
از آن به باب وحی لگد زد عــدو کـــه دید
جـان علی بــه پشت در آستانــه بـــــود
************
بــــا آنهمــه سفـــارش پیغمبـــر خــــدا
پـاداش دوستــــی علی تازیانــــه بـود ؟
************
آنکس که داد نسبت هذیان به مصطفی
از کینه اش به صورت زهرا نشانه بـــود
************
در حیرتـم چگونـــه به زهـــرا مغیره زد
کز جـــای تازیانــــه ی او خون روانــــه بود
************
ضرب غلاف وتیغ به دستش مدال بست
آن بانویـــی که عصمت حَیّ یگانـــه بود
************
حـــق دارد ار کننـده ی خیبـــر زپــــا فتـــد
زهرا پس از رســول بر او استوانه بــود
************
( میثم ) قسم به فاطمه تا بود فاطمـه
بار غـــــم امــــام زمانش به شانه بــود
************
(غلامرضا سازگار(میثم))

دنیا از محمد و آل محمد نیست

بدون نظر »

محمد بن قیس گفت :
شیوه پیغمبر بود که چون از سفری باز میگشت اول بفاطمه وارد میشد و مدید مدتی نزد او میماند، بسفری رفت و فاطمه در غیاب او دو دست بند نقره و گلوبند و دو گوشواره و پرده دری ساخت که پذیرائی پدر و شوهرش ‍ باشد چون رسول خدا (ص) برگشت و داخل خانه فاطمه (ع) شد یارانش ‍ در خانه ماندند و ندانستند بمانند یا بروند چون بسیار مکث میکرد از خانه فاطمه رسول خدا فورا بیرون آمد و خشم در روی او عیان بود و نزد منبر نشست و فاطمه حس کرد که این عمل رسول خدا (ص) بخاطر دستبند و گلوبند و گوشواره ها و پرده است آنها را از خود برآورد و پرده را از در کند و نزد رسول خدا (ص) فرستاده خود گفت بگو دخترت بتو سلام میرساند و خواهش دارد اینها را در راه خدا صرف کنید چون فرستاده نزد رسول خدا (ص) آمد فرمود چنین کرد سه بار فرمود پدرش قربانش دنیا از محمد و آل محمد نیست ، اگر دنیا پیش خدا باندازه بال پشه ای ارزش داشت شربتی از آب آن بکافری نمیداد سپس برخاست و نزد فاطمه (ع) رفت