چادر نورانى ومسلمان شدن هشتاد یهودى

بدون نظر »

ابن شهر آشوب وقطب راوندى روایت کرده اند که روزى حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام مـحـتـاج بـه قرض شد وچادر حضرت فاطمه علیهاالسّلام را به نزد مرد یهودى که نامش زیـد بود رهن گذاشت وآن چادر از پشم بود وقدرى از جوبه قرض ‍ گرفت . پس یهودى آن چـادر را بـه خـانـه بـرد ودر حجره گذاشت ، چون شب شد زن یهودى به آن حجره درآمد نـورى از آن چـادر ساطع دید که تمام حجره را روشن کرده بود چون زن آن حالت غریب را مـشـاهـده کـرد بـه نـزد شـوهـر خـود رفـت وآنـچـه دیـده بـود نـقـل کـرد، پـس یـهـودى از اسـتـمـاع آن حـالت در تـعـجب شد وفراموش کرده بود که چادر حـضـرت فـاطـمـه عـلیـهـاالسـّلام در آن خـانـه اسـت بـه سـرعـت شـتـافـت وداخل آن حجره شد که دید شعاع چادر آن خورشید فلک عِصْمت است که مانند بَدْر مُنیر خانه را روشـن کـرده اسـت ، یـهودى از مشاهده این حالت تعجبش زیاده شد پس ‍ یهودى وزنش به خانه خویشان خود دویدند وهشتاد نفر از ایشان را حاضر گردانیدند واز برکت شعاع چادر فاطمه علیهاالسّلام همگى به نور اسلام منوّر گردیدند

زهى خجسته زمانى که یار باز آید (حافظ)

بدون نظر »

زهى خجسته زمانى که یار باز آید
به کام غمزدگان غمگسار باز آید

به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم
بدان امید که آن شهسوار باز آید

اگر نه در خم چوگان او رود سر من
ز سر نگویم و سر خود چه کار باز آید

مقیم بر سر راهش نشسته ام چون گرد
بدان هوس که بدین رهگذار باز آید

دلى که با سر زلفین او قرارى داد
گمان مبر که بدان دل قرار باز آید

چه جورها که کشیدند بلبلان از دی
به بوى آنکه دگر نوبهار باز آید

ز نقش بند قضا هست امید آن حافظ
که همچو سرو به دستم نگار باز آید

تاکى به تمناى وصال تو یگانه

بدون نظر »

تاکى به تمناى وصال تو یگانه
اشکم شود، از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
اى تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعى به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به در صومعه‌ى عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد
در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنى که تو را مى طلبم خانه به خانه

روزى که برفتند حریفان پى هر کار
زاهد سوى مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار
حاجى به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همى جوید و من صاحب خانه

هر در که زنم، صاحب آن خانه تویى تو
هر جا که روم،پرتو کاشانه تویى تو
در میکده و دیر که جانانه تویى تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویى تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روى تو در پیر و جوان دید
یعنى همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم، من که روم خانه به خانه

عاقل، به قوانین خرد، راه تو پوید
دیوانه، برون از همه، آیین تو جوید
تا غنچه‌ى بشکفته‌ى این باغ که بوید
هر کس به زبانی، صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانى و قمرى به ترانه

بیچاره بهایى که دلش زار غم توست
هر چند که عاصى است، زخیل خدم توست
امید وى از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالى به امید کرم توست
یعنى که گنه را به از این نیست بهانه
شیخ بهایی

شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید

بدون نظر »

شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید
ساز با نالۀ ذرّیۀ زهرا نزنید

سر مردان خدا را به سر نیزه زدید
مرد باشید دگر سنگ به زنها نزنید

به زنان بر سر بازار اگر سنگ زدید
دختران را به کنار سر بابا نزنید

علی و فاطمه در جمع شما اِستادند
پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید

به اسیری که بود در غل و زنجیر زدید
به یتیمی که دویده است به صحرا نزنید

رقص شادی جلو محمل زینب نکنید
پای سر بریده به زمین پا نزنید

بگذارید برای شهدا گریه کنیم
خنده بر داغ دل سوختۀ ما نزنید

کشتن فاطمه بین در ودیوار بس است
تازیانه به تن زینب کبری نزنید

به تماشای سر پاک حسین آمده اید
اینقدر دست به هنگام تماشا نزنید

سخن «میثم» دل سوخته را گوش کنید
دوستان غیر در خانۀ مولا نزنید
حاج غلامرضا سازگار
نخل میثم

عزاداری زنان ال ابوسفیان برای امام حسین (ع)

بدون نظر »

جمعی نقل کرده اند که یزید امر کرد سر مطهّر امام علیه السّلام را بر در قصر شوم او نصب کردند و اهل بیت علیه السّلام را امر کرد که داخل خانه او شوند، چون مخدّرات اهل بیت عصمت و جلالت (علیهن السلام ) داخل خانه آن لعین شدند زنان آل ابوسفیان زیورهای خود را کندند و لباس ماتم پوشیدند و صدا به گریه و نوحه بلند کردند و سه روز ماتم داشتند و هند دختر عبدالله بن عامر که در آن وقت زن یزید بود و پیشتر در حباله حضرت امام حسین علیه السّلام بود پرده را درید و از خانه بیرون دوید و به مجلس آن لعین آمد در وقتی که مجمع عام بود گفت : ای یزید! سر مبارک فرزند فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را بر در خانه من نصب کرده ای ! یزید برجست و جامه بر سر او افکند و او را برگرداند و گفت : ای هند! نوحه و زاری کن بر فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و بزرگ قریش ‍ که پسر زیاد لعین در امر او تعجیل کرد و من به کشتن او راضی نبودم .
منتهی الامال

خصوصیات خرابه شام

بدون نظر »

شیخ مفید رحمه اللّه فرمود: یزید امر کرد تا اهل بیت را با علی بن الحسین علیهماالسّلام در خانه علیحدّه که متّصل به خانه خودش بود جای دادند و به قولی ، ایشان را در موضع خرابی حبس کردند که نه دافع گرما بود و نه حافظ سرما چنان که صورت های مبارکشان پوست انداخت ، و در این مدتی که در شام بودند نوحه و زاری بر حضرت امام حسین علیه السّلام می کردند
منتهی الامال

مرد شامی در مجلس یزید

بدون نظر »

به روایت سیّد و مفید، از مردم شام مردی سرخ رو نظر کرد به جانب فاطمه دختر حضرت امام حسین علیه السّلام پس رو کرد به یزید و گفت : یا امیر المؤ منین ! هَبْ لی هذِهِ الْجارِیَه ؛ یعنی این دخترک را به من ببخش . جناب فاطمه علیهاالسّلام فرمود: چون این سخن بشنیدم بر خود بلرزیدم و گمان کردم که این مطلب از برای ایشان جایز است . پس به جامه عمّه ام جناب زینب علیهاالسّلام چسبیدم و گفتم : عمّه یتیم شدم اکنون باید کنیز مردم شوم! جناب زینب علیهاالسّلام روی با شامی کرد و فرمود: دروغ گفتی واللّه و ملامت کرده شدی ، به خدا قسم این کار برای تو و یزید صورت نبندد و هیچ یک اختیار چنین امری ندارید.
یزید در خشم شد و گفت : سوگند به خدای دروغ گفتی این امر برای من روا است و اگر خواهم بکنم می کنم .
حضرت زینب علیهاالسّلام فرمود: نه چنین است به خدا سوگند حقّ تعالی این امر را برای تو روا نداشته و نتوانی کرد مگر آنکه از ملّت ما بیرون شوی و دینی دیگر اختیار کنی .
یزید از این سخن خشمش زیادتر شد و گفت : در پیش روی من چنین سخن می گویی همانا پدر و برادر تو از دین بیرون شدند.
جناب زینب علیهاالسّلام فرمود: به دین خدا و دین پدر و برادر من ، تو و پدر و جدّت هدایت یافتند اگر مسلمان باشی .
یزید گفت : دروغ گفتی ای دشمن خدا.
حضرت زینب علیهاالسّلام فرمود: ای یزید! اکنون تو امیر و پادشاهی هر چه می خواهی از روی ستم فحش و دشنام می دهی و ما را مقهور می داری . یزید گویا شرم کرد و ساکت شد، آن مرد شامی دیگر باره سخن خود را اعاده کرد، یزید گفت : دور شو خدا مرگت دهد، آن مرد شامی از یزید پرسید ایشان کیستند؟
یزید گفت : آن فاطمه دختر حسین و آن زن دختر علی است ، مرد شامی گفت : حسین پسر فاطمه و علی پسر ابوطالب ؟ یزید گفت : بلی ، آن مرد شامی گفت : لعنت کند خداوند ترا ای یزید عترت پیغمبر خود را می کشی و ذریّه او را اسیر می کنی ؟! به خدا سوگند که من گمان نمی کردم ایشان را جز اسیران روم ؛ یزید گفت : به خدا سوگند ترا نیز به ایشان می رسانم و امر کرد که او را گردن زدند
منتهی الامال

خطبه حضرت زینب (س) در مجلس یزید

بدون نظر »

حمد و ستایش مختص یزادن پاک است که پروردگار عالمین است و درود و صلوات از برای خواجه لولاک رسول او محمّد و آل او علیهماالسّلام است . هر آینه خداوند راست فرموده هنگامی که فرمود:
(ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون.) ۱
حضرت زینب علیهاالسّلام از این آیه مبارکه اشاره فرمود که یزید و اتباع او که سر از فرمان خدای برتافتند و آیات خدا را انکار کردند بازگشت ایشان به آتش دوزخ خواهد بود. آنگاه روی با یزید آورد و فرمود:
هان ای یزید! آیا گمان می کنی که چون زمین و آسمان را بر ما تنگ کردی و ما را شهر تا شهر مانند اسیران کوچ دادی از منزلت و مکانت ما کاستی و بر حشمت و کرامت خود افزودی و قربت خود را در حضرت یزدان به زیادت کردی که از این جهت آغاز تکبّر و تنمّر نمودی و بر خویشتن بینی بیفزودی و یک باره شاد و فرحان شدی که مملکت دنیا بر تو گرد آمد و سلطنت ما از بهر تو صافی گشت ؟ نه چنین است ای یزید، عنان بازکش و لختی به خود باش مگر فراموش کردی فرمایش خدا را که فرموده :
(البته گمان نکنند آنانکه کفر ورزیدند که مهلت دادن ما ایشان را بهتر است از برای ایشان ، همانا مهلت دادیم ایشان را تا بر گناه خود بیفزایند و از برای ایشان است عذابی مُهین )
ادامه نوشتار »

ابو برزه اسلمی در مجلس یزید

بدون نظر »

چون ابوبَرْزَه اَسلمی که حاضر مجلس بود و از پیش یکی از صحابه حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم بوده نگریست که یزید چوب بر دهان مبارک حضرت حسین علیه السّلام می زند گفت : ای یزید! وای بر تو آیا دندان حسین را به چوب خیزران می کوبی ؟! گواهی می دهم که من دیدم رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم دندانهای او را و برادر او حَسَن علیه السّلام را می بوسید و می مکید و می فرمود: شما دو سیّد جوانان اهل بهشت اید، خدا بکشد کشنده شما را و لعنت کند قاتِل شما را و ساخته از برای او جهنم را.
یزید از این کلمات در غضب شد و فرمان داد تا او را بر زمین کشیدند و از مجلس بیرون بردند

سر مبارک امام حسین (ع) در مجلس یزید

بدون نظر »

یزید فرمان داد تا آن سر مبارک را در طشتی در پیش روی او نهادند و اهل بیت علیهماالسّلام را در پشت سر او نشانیدند تا به سر حسین علیه السّلام نگاه نکنند، سیّد سجّاد علیه السّلام را چون چشم مبارک بر آن سر مقدّس افتاد بعد از آن هرگز از سر گوسفند غذا میل نفرمود، و چون نظر حضرت زینب علیهاالسّلام بر آن سر مقدس افتاد بی طاقت شد و دست برد گریبان خود را چاک کرد و با صدای حزینی که دلها را مجروح می کرد نُدبه آغاز نمود و می گفت : یا حُسَینا و اَیْ حبیب رسول خدا وای فرزند مکه و مِنی ، ای فرزند دلبند فاطمه زهراء و سیده نساء، ای فرزند دختر مصطفی ! اهل مجلس آن لعین همگی به گریه در آمدند و یزید خبیث پلید ساکت بود.
شعر :
وَ مِمّا یُزیلُ الْقَلبَ عَنْ مُسْتَقِرّها
وَ یَتْرُکُ زَنْدَ الْغَیْظِ فی الصَّدر وارِیا
وُقُوف بَناتِ الْوَحی عِنْدَ طَلیقِها
بِحالٍ بِها تَشْجینَ حَتّی الاَْعادِیا
ادامه نوشتار »